سرم را می زنم از بی کسی گاهی به درگاهی
نه با خود زاد راهی بردم از دنیا، نه همراهی
اگر زاد رهی دارم همین اندوه و فریاد است
"نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی"
نقل قولی از " عهد آدینه ":
دعوت خون خدا یادش بخیر خواب و رویاهایمان یادش بخیر
گرچه ایوان نجف پُر نقش بود غربت مولایمان یادش بخیر
خواب بیداری ما را دیده می آید کسی
با ترنم با ترانه با سروش سبز آب
از گلوی بیشه خشکیده می آید کسی
اباصالح التماس دعا هر کجا رفتی یاد ما هم باش
نجف رفتی کربلا رفتی کاظمین رفتی یاد ما هم باش
«شعر امام زمان»
ای آنکه در نگاهت حجمی زنور داری
کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی
مرا به خلوت وذکرشبانه راهی نیست چراکه سهمیه ام غیرروسیاهی نیست |
گفتی که دلت از غم دنیا تنگ است
موسیقی روزگار ، بد آهنگ است
قدر دل زخم خورده باید دانست
آن دل که شکسته نیست ، حتما سنگ است
*********************************************************************************
در پستوی روزگار انبار شدیم
هر روز به روی عمر آوار شدیم
حق دارد اگر دلم گرفت از همه چیز
از بس که در این زمانه تکرار شدیم
*********************************************************
از روی هوا تیر نگاهت نزنند
در کوچه مواظب خودت باش پسر
این دخترکان رند راهت نزنند
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن
گفتم به نام نامیت هر دم بنازم
گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم
گفتم که دیدار تو باشد آرزویم
گفتا که در کوی عمل کن جستجویم
گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن
گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمدهام، درد میکشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمیکنم
«شعر امام زمان»
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن
گفتم به نام نامیت هر دم بنازم
گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم