بنام خالق زیبایی ها
سلام
خواب دیدم، در خواب
با خدا گفتگویی داشتم. خدا گفت: پس می خواهی با من گفتگو کنی؟ گفتم: اگر وقت داشته
باشید؟ خدا لبخند زد، خدا لبخند زد و گفت: وقت من ابدی است. چه سوالاتی در ذهن
داری، که می خواهی از من بپرسی؟ گفتم: چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان
متعجب می کند؟ خدا پاسخ داد ... این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند
(عجله دارند) که زود تر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند ...
*** این که سلامتشان را صرف بدست آوردن پول می کنند و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی می کنند .
*** این که با نگرانی نسبت به آینده ، زمان حال فراموششان می شود! آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی می کنند و نه در حال.
*** این که چنان زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مُرد و چنان می میرند که گویی هرگز زنده نبوده اند مدتی هر دو ساکت ماندیم. بعد پرسیدم ..!! به عنوان خالق انسانها، می خواهید آنها چه درس هایی را از زندگی یاد بگیرند؟ خدا با لبخند پاسخ داد ...
*** یاد بگیرند که نمی توان دیگران را محجور به دوست داشتن خود کرد اما می توان محبوب دیگران شد. یاد بگیرند که، خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند. یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد بلکه کسی است که نیاز کمتری دارد. یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه می توانیم ضخمی عمیق در دل کسانی که دوستشان داریم ایجاد کنیم و سالها وقت لازم خواهد بود تا آن ضخم بهبود یابد.! با بخشیدن بخشش یاد بگیرند که می شود دو نفس به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند یاد بگیرند که من اینجا هستم همیشه . والسلام