روزی پلنگی وحشی به دهکده حمله کرده بود. محبت همراه با تعدادی ازجوانان برای شکار پلنگ به جنگل اطراف دهکده رفتند. اما پلنگ خودش را نشان نمی داد و دائم از تله شکارچیان می گریخت.
سرانجام هوا تاریک شد و یکی از جوانان
دهکده با اظهار اینکه پلنگ دارای قدرت جادویی است و مقصود آنها را حدس می
زند خودش را ترساند و ترس شدیدی را بر تیم حاکم کرد. محبت با خوشحالی گفت
که زمان شکار پلنگ فرا رسیده است و امشب. حتما پلنگ خودش را نشان می دهد.
از قضا پلنگ همان شب خودش را به گروه شکارچیان نشان داد و با زخمی کردن
جوانی که به شدت می ترسید، سرانجام با تیرهای بقیه از پا افتاد. یکی از
جوانان ازمحبت پرسید: چه چیزی باعث شد شما رخ نمایی پلنگ را پیش بینی کنید؟
در حالیکه شب های قبل چنین چیزی نمی افتاد!؟ محبت گفت: ترس جوان و باور او
که پلنگ دارای قدرت جادویی است باعث شد پلنگ احساس قدرت کند و خود را شکست
ناپذیر حس کند. این ترس ها و باورهای ترس آور و فلج کننده ما هستند که
باعث قدرت گرفتن زورگویان و قدرت طلبان می شوند. پلنگ اگر می دانست که در
تیم شکارچیان کسانی حضور دارند که از او نمی ترسند هرگز خودش را نشان نمی
داد!
متاسفانه امروز با برنامه ریزی های صورت گرفته درحوزه فرهنگ و تربیت نسل آینده ساز ازسوی دشمن ؛بلاهایی خانمانسوز هرروزه و درشکل های مختلف وحتی درمکان های عمومی فرزندان کشورمان را به ورطه سقوط می کشاند به امید اینکه شاید به وظایف خود بیندیشیم وقدم های بزرگ برداریم؟ قطعا چنین است *