سیصد و سیزده

مثل نسیم ، آمدنت ناگهانی است مثل شمیم یاس ، حضور تو آنی است

سیصد و سیزده

مثل نسیم ، آمدنت ناگهانی است مثل شمیم یاس ، حضور تو آنی است

سیصد و سیزده

پیام های کوتاه

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۱۸ آبان ۹۳، ۰۸:۲۰ - هفتکل سلام
    سلام

نویسندگان

۲۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا

مستعد سفـــر شهر خدا کرد مرا

از گلستان کرم طرفه نسیـمی بوزید

که سراپای پر از عطر و صفا کرد مرا

استشمام عطر خوشبوی رمضان گوارای وجود پاکتان

حسین سلاسل

یارم یوسف نیا،اینجاکسی یعقوب نیست

لحظه ای چشمانشان ازدوریت مرطوب نیست

ای گل زیبای من،ازغربتت اشکی نریز

نازنین،اینجاخداهم پیششان محبوب نیست

گرچه درهرجمعه ای زیبا،دعایت میکنند

بهترین،این دعاهاجنسشان مرغوب نیست.

حسین سلاسل

روزی پلنگی وحشی به دهکده حمله کرده بود. محبت همراه با تعدادی ازجوانان برای شکار پلنگ به جنگل اطراف دهکده رفتند. اما پلنگ خودش را نشان نمی داد و دائم از تله شکارچیان می گریخت. 


                                   


حسین سلاسل

به نام الله

دروصف که گویم  *دروصف چه گویم

درحرمت روی توچه گویم  * درحالت اغماض چه گویم

درحیرت سیرت توهستم؟ آقا   *دروصف تماشای توهستم؟ آقا

انگارکه نه انگار مجنون توهستم ؟آقا *مجنون دل شکسته

هستم؟ آقا

حسین سلاسل

 پدر روزنامه میخواند اما پسر کوچکش مزاحمش میشد پدر صفحه ای از روزنامه باعکس نقشه جهان قطعه قطعه کرد،به پسر داد و گفت:ببینم میتوانی جهان را دقیقا همان طور که هست بچینی؟ میدانست پسرش تمام روز گرفتار اینکار است اما یک ربع بعد پسر با نقشه کامل برگشت پدر پرسید:جغرافی بلدی؟چگونه این نقشه را چیدی؟ پسر گفت:نه.پشت این صفحه عکس یک آدم بود.وقتی آن آدم را دوباره ساختم،دنیا را هم ساختم.

حسین سلاسل

بنام خالق زیبایی ها

سلام

خواب دیدم، در خواب با خدا گفتگویی داشتم. خدا گفت: پس می خواهی با من گفتگو کنی؟ گفتم: اگر وقت داشته باشید؟ خدا لبخند زد، خدا لبخند زد و گفت: وقت من ابدی است. چه سوالاتی در ذهن داری، که می خواهی از من بپرسی؟ گفتم: چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند؟ خدا پاسخ داد ... این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند (عجله دارند) که زود تر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند ...



حسین سلاسل