سیصد و سیزده

مثل نسیم ، آمدنت ناگهانی است مثل شمیم یاس ، حضور تو آنی است

سیصد و سیزده

مثل نسیم ، آمدنت ناگهانی است مثل شمیم یاس ، حضور تو آنی است

سیصد و سیزده

پیام های کوتاه

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۱۸ آبان ۹۳، ۰۸:۲۰ - هفتکل سلام
    سلام

نویسندگان

۳۹ مطلب با موضوع «اشعارمختلف» ثبت شده است

 

رحلت امام خمینی, شعر امام خمینی

 تقدیم غمت خونجگر لالۀ ما بود
بی مهر رخت سایۀ غم هالۀ ما بود

هجران تو در دل شرر نالۀ ما بود
هر لحظه فراغت غم صد سالۀ ما بود

حسین سلاسل


حتی تصور خوب 

از تو هم بد است

حسین سلاسل

خدایا 

مرا دیدی

درست همانجا

که نباید میدیدی

حسین سلاسل

چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند

و تماشای تو زیباست اگر بگذارند

من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم

عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند

دل سرگشته من اینهمه بیهوده مگرد

خانه دوست همین جاست اگر بگذارند

سند عقل مشاع است اگر بگذارند

عشق اما فقط از ماست اگر بگذارند

غضب آلوده نگاهم میکنید ای مردم

دل من مال شماهاست اگر بگذارند

حسین سلاسل

هر راه بجز راه تو کج خواهد شد
بی لطف تو آسمان فلج خواهد شد
ما منتظران اگر بخواهیم همه
امسال همان سال فرج خواهد شد
حسین سلاسل

یا رب زغمش تا چند اشکم ز بصر آید

بنشسته سر راهش ، شاید  ز سفر آید

تا چند بنالم زار  شب تا سحر از هجرش

حسین سلاسل

ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ازﻓﺮاﻏﺖ ﻋﻤﺮﯾﺴﺖ ﺑﻲ ﻗﺮارم
ﮔﻔﺖ ازﻓـــﺮاق ﯾﺎران ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﺑﻲ ﻗﺮارم
ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺷﻤﺎ ﻣﻦ ﻓﺮﯾﺎد رس ﻧﺪارم
حسین سلاسل
زندگی زیباست اگر بگذارند

چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند
حسین سلاسل

ای شنیدم که شبی بر سر مـد                  دختــــری بــا پـــدرش بـــود به جنـگ

پــدر از روی نصیــحت می گفـت                  کــــه مکـــن پیـــــروی از راه فـرنــــگ

حسین سلاسل

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست

حسین سلاسل

ای کاش زندگی دنده عقب داشت

حسین سلاسل

من اگربحرفلک دارم برات /دربساط چیزی ندارم برملاء

هرچه داشتم دادم  /پس بذار پس بذار پس بذار

حسین سلاسل

بـــــاز گـــــــویم غم دل را کــــه تــــو دلدار منى     در غم و شــــــــادى و اندوه و اَلَم، یار منى

جــــز گل روىِ تــوام در دو جهان، یــارى نیست      چهــــره بگشاى به رویم که تو غمخوار منى

چشم بیمار تـــــو اى مــــــى زده، بیمــارم کرد      پـــــاى بگــــــذار به چشمم که پرستار منى

محرمـــــى نیست کــــه مــرهم بنهد بر دل من     جز تو، اى دوست که خود محرم اسرار منى

زارى از غمــــزه غمــــــــزاى تو، پیش که کنم؟       بـا کــــــه گویم که تو، سرچشمه آزار منى؟

بر گشا موى خم اندر خم و دست افشان باش        بـــــه خدا، یـــــــار منى، یار منى، یار منى

حسین سلاسل

در حلقــــــه درویش، نــــــــدیدیـــــم صفـــــایى       در صــــومعــــــــــــــه، از او نشنیدیم ندایــــى

در مــــــدرسه، از دوست نخـــــــــواندیم کتابى        در مــــــــاذنه، از یار ندیدیــــــم صدایـــــــــى

در جمـــــع کتب، هیچ حجـــــــابى نـــــــدریدیم        در درس صحف، راه نبـــــردیــــــم به جــــایــى

در بتکـــــده، عمــــــــرى به بطـــالت گــذراندیم        در جمع حـــــریفــــــان نــــه دوایـى و نه دائى

در جـــــرگه عشــــــــّاق روم، بلکـــــــــه بیــابم        از گلشن دلــــــدار نسیمـــــى، رد پــــــــایـــى

این ما و منى جمله ز عقل است و عقال است          در خلوت مستان، نه منى هست و نه مایى

حسین سلاسل

اینجا ...!

دست هر کس را که میگیری برای بلند شدن ،

آماده میشود برای سوار شدن ...!

حسین سلاسل


عجیب است دریا ...!

همینکه غرقش میشوی تو را پس میزند ...

درست مثل بعضی از آدمها ...!


حسین سلاسل

همیشه اسیر دیواری هستیم که :

با آجرهای نادانی آنرا ساخته ایم ...!



حسین سلاسل

از مأموریت که برگشت خوشحال بود

پرسید : راستی فرمانده گمراه کردن اینها چه فایده ای دارد


حسین سلاسل

این انسان چه شگفت مخلوقی است ...!

گاه در پستی چنان می شود که هیچ جانوری به پستی او نمیرسد

و گاه در عظمت تا انجا اوج می گیرد که در خیال هم نمی گنجد

حسین سلاسل

بگذار سکوت قانون زندگی من باشد

وقتی واژه ها درد را نمی فهمند

حسین سلاسل