سیصد و سیزده

مثل نسیم ، آمدنت ناگهانی است مثل شمیم یاس ، حضور تو آنی است

سیصد و سیزده

مثل نسیم ، آمدنت ناگهانی است مثل شمیم یاس ، حضور تو آنی است

سیصد و سیزده

پیام های کوتاه

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

  • ۱۸ آبان ۹۳، ۰۸:۲۰ - هفتکل سلام
    سلام

نویسندگان

نقل قولی از "چمدان آبی":

اولین نفر ایستاده از سمت چپ (سردار شهید عبدالکریم پورمقامی)

                                 

                                          (برای اندازه واقعی تصویر روی عکس کلیک کنید.)


او برادر کوچک خانوادهی ما بود و من هم خواهر کوچک خانواده  ، قبل از انقلاب او بازیکن یکی از تیمهای فوتبال بود و علاقه ی زیادی هم به میدان فوتبال داشت . همیشه در اتاق منزلمان او دروازه بان می شد و از من و خواهرم می خواست که روبروی او ایستاده و به او گل بزنیم .

ما با همدیگر علاوه بر خواهر و برادر ، دوست همدیگر هم  بودیم تا اینکه ورق روزگار برگشت و انقلاب شد و تحول عجیب و سریعی در روحیاتش به وجود آمد . او میدان فوتبال را رها کرده و به دنبال کتابهای مذهبی از جمله کتب دکتر علی شریعتی و اعلامیه های امام خمینی بود و در این بین  از اشعار انقلابی که به دستش می رسید (اشعاری را که اگر به دست ساواک می افتاد جرم سنگینی داشت) او به هر طریقی که ممکن بود آنها را به دست آورده و شبها که معمولاً خانواده دور هم جمع می شدند آنها را برایمان می خواند طولی نکشید که بازیهای فوتبالی ما جایشان را به کلاس های قرآنی دادند و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی او جزو اولین نیروهای تشکیل دهنده سپاه دزفول بود که بعضی اوقات هم اشعاری که در مراسم صبحگاهی سپاه می خواندند آنها را نوشته و به ما می داد و می گفت : اینها را حفظ کنید . یادم می آید یکی از آن سرودها  سرود «پرچم» بود و نیز چند سرود دیگر . خلاصه کلاس توضیح و تفسیر قرآن هم  برایمان در اتاق پشت بام منزل برقرار می کرد و در اولین جلسه سورهی ماعون را توضیح داده و تا حدی تفسیر هم می کرد و عجیب حالش دگرگون می شد و از عمق جان می گفت : وای بر نمازگزاران ؛ وای بر نمازگزارانی که دل از یاد خدا غافل دارند ؛ اما موقعیت جنگ آنقدر وخیم شد و اوضاع شهر به هم ریخت که دیگر فرصتی برای ادامه کلاسها نماند .

 "سردار شهید اسلام عبدالکریم پورمقامی " در حالیکه بیش از 19 بهار از زندگیش نگذشته بود فرمانده تخریب سپاه پاسداران دزفول شد و او را (اعجوبه شناخت و خنثی کننده مین) لقب داده بودند  شصت و سه چهار روز بعد از آغاز جنگ و در تاریخ 1359/9/3 او پس از خنثی کردن مین های زیادی از یک میدان مین به شهادت رسید و با وجودی که جسم خونینش به دستمان رسید اما او همیشه برای ما گمنام ماند زیرا از نظر شخصیتی و مسئولیتی که در سپاه پاسداران دزفول داشت به خاطر اخلاصش هیچ  وقت شناخته نشد و به ما هم چیزی نگفت .

خدایش بیامرزاد و روحش با شهیدان کربلا محشور باد .

راوی : خواهر ِ سردار شهید عبدالکریم پورمقامی

ایام سالروز شهادتش را گرامی می داریم .



منبع : نقل قول

حسین سلاسل

چمدان آبی

نظرات  (۱)

۰۸ آذر ۹۲ ، ۱۲:۳۱ محمدحسین درچین
با سلام و تشکر
بخاطر درج خاطره 
مدیر وبلاگ . چمدان آبی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">